کد خبر 64445
تاریخ انتشار: ۸ شهریور ۱۳۹۰ - ۱۵:۵۶

بابک معصومی در اوج دوران مبارزه اش با سرطان، با پیشنهاد حبیب کاشانی هدایت تیم فوتسال باشگاه پرسپولیس را بر عهده گرفت و این تیم را راهی لیگ برتر فوتسال کرد.

به گزارش مشرق، مدت زيادي از فقدان يكي از ستاره‌هاي ورزش ايران نگذشته است. كسي كه تا آخرين لحظات با سرطان جنگيد و مردانه مقاومت كرد. بابك معصومي كاپيتان اسبق تيم ملي فوتسال ايران در اوج دوران مبارزه اش با سرطان با پيشنهاد حبيب كاشاني سرپرست باشگاه پرسپوليس وظيفه هدايت تيم فوتسال اين باشگاه را برعهده گرفت و اين تيم را راهي ليگ برتر فوتسال كرد.
 
هرچند شايعات فراواني در مورد اختلافات او با بعضي از افراد اين باشگاه به گوش مي‌رسيد اما او هيچ وقت به طور صريح و علني اين مشكلات را مطرح نكرد و از نامهرباني‌ها سخني نگفت. شايد در مورد اختلاف مرد نجيب فوتسال ايران با بعضي از افراد مجموعه فوتسال و باشگاه پرسپوليس كسي بهتر از رضا معصومي برادر بابك نتواند اين ابهامات را برطرف كند. او در گفت‌وگو با روزگار به خيلي از مسائل به وجود آمده در زمان حضور بابك در پرسپوليس پاسخ داد.
 
چطور شد بابك معصومي به پرسپوليس رفت؟
آقاي كاشاني در زمان درمان بابك به بيمارستان آمد و گفت ان‌شاءالله اگر شما سرپا شدي، ما اين تيم پرسپوليس را دوباره احيا مي‌‌كنيم و شما مسووليت آن را بپذير. بعد از اتمام دوران درمان، آقاي كاشاني تماس گرفت و با بابك صحبت كرد و توافق انجام شد. البته در دوران بيماري بابك خيلي‌ها آمدند و قول‌هايي دادند و رفتند. منظورم مسائل مالي نيست چون بابك بيشتر از هر چيزي نياز به اين داشت كه در فضاي فوتبال باشد.

خب بعد از توافق با آقاي كاشاني و شروع كار بابك با پرسپوليس چه اتفاقاتي افتاد؟بابك براي تمرين تيم پرسپوليس سالن انبارهاي عمومي را گرفت كه آنها هم به احترام بابك، سالن را به طور رايگان در اختيار تيم پرسپوليس گذاشتند. آقاي كاشاني وقتي قراردادها بسته شد، گفتند ما بودجه كافي نداريم و بايد يك مقدار از قراردادها كم شود. بابك اولين نفر بود و هفت ميليون تومان از قرارداد خودش كم كرد. بقيه هم به تناسب قراردادهايشان كسر شد. البته بعد از كسر كردن آن مبالغ باقيمانده قراردادها را به موقع پرداخت كردند.
 
بعد از اين مسائل تيم بالاخره بسته شد و ليگ شروع شد؟
نه، قبل از شروع ليگ و در آخرين جلسات تمرين يكي از  اقوام آقاي كاشاني به عنوان سرپرست تيم منصوب شد و آغاز همه مشكلات از ورود ايشان بود. اين فرد چون بابك را نمي‌شناخت، تصور كرد مي‌تواند هر طور كه خواست، در امور تيم دخالت كند. جلسه دومي كه اين آقا آمد، بابك به او گفت شما به عنوان سرپرست شرح وظايفت مشخص است و حق دخالت در امور فني را نداري. اين شروع معضلات تيم بود.
 
اين فرد چه دخالت‌هايي در امور تيم مي‌كرد؟
اين آقا يك كارمند شهرداري بود كه هيچ پيشينه‌اي در فوتبال نداشت. ابتدا كه آمد، گفت يا تيم را منحل مي‌كنيم يا بايد از قراردادها كم كنيم كه قرار شد از مبلغ قراردادها كم شود. وقتي ليگ شروع شد هم اين فرد سعي مي‌كرد در امور تيم دخالت كند و بالاخره هم يك نفر را با اصرار به تيم اضافه كرد. بابك هم گفت اگر اين يك نفر را به تيم اضافه نكنم، ‌آقاي كاشاني مي‌گويد من به خاطر بابك اين تيم را تشكيل دادم و حالا بابك به خاطر من يك بازيكن را به ليست اضافه نمي‌كند در صورتي كه ايشان مدتي بود بازي نمي‌كرد و البته بعد از آمدنش به تيم كمك كرد و تاثير داشت ولي نظر بابك روي او نبود.
 
در ليگ نتايج چطور بود؟ با اين اوضاع تيم چطور نتيجه مي‌گرفت؟
ما سه بازي اول را برديم. تا آن موقع اينها يك درصد هم فكر نمي‌كردند تيم نتيجه بگيرد و بالا بيايد. حتي تا آخرين روز بازي تبريز هم اميد نداشتند تيم به ليگ برتر بيايد. اين تيم قبل از اينكه بابك بيايد، در حال منحل شدن بود و نزديك بود به ليگ دو برود. 
 راي بازي چهارم كه در ساوه بود، اين آقا تيم را به يك غذاخوري بين‌راهي برد و به بچه‌ها ساندويچ داد و با آن وضعيت تيم مسابقه داد و باخت و اينها شروع كردند به اعتراض و بعد از همين بازي هم بود كه بازيكن مورد نظرشان را به تيم اضافه كردند.
بعد از آن باخت و اضافه شدن آن بازيكن تيم چه وضعيتي داشت؟
بعد از آن ديگر تيم روي غلتك افتاد و تا آخر فصل همه بازي‌ها را برديم و چند بازي هم مساوي شد ولي ديگر باخت نداشتيم، تا بازي سرگروهي كه ما باختيم و به پلي‌آف رفتيم. بازي رفت با دبيري تبريز در تهران بود كه هفت بر پنج برديم و بازي برگشت در تبريز اگر با دو گل مي‌باختيم، آنها صعود مي‌كردند. 
ما پنجشنبه با دبيري تبريز بازي داشتيم و جمعه هم پرسپوليس با تراكتورسازي بازي داشت. آنجا با لطف خدا و همت بچه‌ها دو بر صفر دبيري را شكست داديم و ليگ برتري شديم. آن روز بهترين روز عمر بابك بود و من تا به حال بابك را به اندازه آن روز خوشحال نديده بودم.
 
بعد از بازگشت به تهران قرار بود تيم براي شركت در ليگ برتر آماده شود ولي بابك از تيم جدا شد. چرا بابك در تيم نماند؟
بابك براي شركت در ليگ برتر ليست جديد ارائه كرد و مديريت تيم مخالفت كرد. آنها گفتند برخي از اين بازيكنان را نمي‌خواهيم و بعضي‌ها را هم با اين رقمي كه شما پيشنهاد دادي، نمي‌خواهيم و مبلغ كمتري به آنها مي‌دهيم. 
بابك اصلي‌ترين شرطش براي ادامه همكاري اين بود كه آن فرد سرپرست ديگر در كادر تيم نباشد. بابك به آقاي كاشاني گفته بود پرسپوليس اين همه پيشكسوت دارد، يكي از آنها را براي سرپرستي تيم بياوريد ولي آقاي كاشاني در اين مورد صحبتي نمي‌كرد. در نهايت يك روز من به اتفاق بابك و آقاي علي كاظمي به شوراي شهر رفتيم تا ليست جديد را به آقاي كاشاني بدهيم.
وقتي بابك از اتاق آقاي كاشاني بيرون آمد، به من گفت: «رضا! من ديگر به پرسپوليس نمي‌روم.» گفتم چرا؟ گفت: صحبت كردن كاشاني با من زمين تا آسمان تفاوت پيدا كرده. به من مي‌گويد فلان بازيكن‌ها را من نمي‌خواهم. انتصاب سرپرست، حوزه اختيارات من است و به شما ربطي ندارد و... وقتي برگشتيم بابك تلفني با‌ آقاي كاشاني تماس گرفت و گفت من ديگر نمي‌آيم. بعضي از اين بازيكنان به خاطر من بدون پول بازي كردند ولي حالا با اين شرايطي كه شما مي‌گوييد نه من هستم و نه اين بازيكنان با اين شرايط شما بازي مي‌كنند. خلاصه تيمي را كه به خاطر بابك دوباره زنده شده بود، از بابك گرفتند.
همان آقاي سرپرست با بازيكنان تيم تماس گرفت و مثلاً بازيكني را كه بابك گفته بود با 15 ميليون قرارداد مي‌بندد و آقاي كاشاني گفته بود اين مقدار بودجه نداريم، توسط آقاي سرپرست پيشنهاد 25 ميليوني به او دادند. اين در شرايطي بود كه بابك بعد از بازي تبريز ليست داد و از آن طرف به بابك مي‌گفتند بودجه نداريم و خودشان با بازيكنان وارد مذاكره شده بودند. 
بابك از اين كار خيلي ناراحت بود و حتي تماس گرفت و به آنها گفت اين كار را نكنيد. در آن زمان آقاي سرپرست با همه بازيكنان تماس گرفت و آنها را به سفر زيارتي مشهد دعوت كرد و گفت هركس نيايد، از تيم خط مي‌خورد. اما هيچ‌كس با او نرفت و در نهايت با كمك‌‌مربي تيم و يك نفر ديگر به مشهد رفتند. در نهايت كاظم محمدي و امير صديق و بقيه بچه‌هاي تيم حاضر نشدند بدون بابك با تيم قرارداد ببندند و همان بازيكني كه با اصرار مديريت به تيم اضافه شده بود، تيم را در دست گرفت. 
بابك هم بعد از اين اتفاق از او حمايت كرد و گفت اگر قرار است من نباشم بهترين گزينه براي هدايت تيم همين آقاي «...» است. اينها حتي يك بار هم به روي خودشان نياوردند كه اين تيم را بابك به اينجا رسانده ولي بابك همه جا از اين فرد حمايت كرد.

جريان مصاحبه‌هاي اخير بابك چه بود؟
يكسري حرف‌هايي زده شد كه بابك در پاسخ به آنها چند مصاحبه انجام داد و برخي مسائل را گفت اما آقاي دايي با بابك تماس گرفت و از بابك خواست در مورد كاشاني مصاحبه نكند و بابك هم به احترام آقاي دايي ديگر مصاحبه نكرد.
 
بابك به جز مديريت پرسپوليس از برخي افراد ديگر هم دلخور بود، علت چه بود؟
كلاً بابك هرجا كه مي‌خواست برود، آقاي«...» سعي مي‌كرد حاشيه‌هايي ايجاد كند كه بابك نتواند به عنوان سرمربي در ليگ برتر كار كند چون مي‌دانست با توجه به محبوبيت و توانايي بابك، جايگاه خودش در مربيگري به خطر مي‌افتد. اين را حتماً بنويس كه اينها براي اينكه بابك مربيگري نكند، پيشنهاد دادند بابك سرپرست تيم ملي شود.
 
شما قضاوت كنيد در جايي كه آقاي ترابيان هست و به چند زبان زنده دنيا مسلط است، بابك بايد سرپرست تيم ملي شود؟ بابك كارش فني بود و اصلاً كاري به امور اجرايي نداشت. اينها هر وقت بابك در بيمارستان بستري بود، با دوربين مي‌‌آمدند و از بيماري بابك براي بيان مقاصد خودشان استفاده مي‌كردند. اينها را يك بار آقاي كفاشيان هم به من گفت.
 اين فرد هر جا كه بابك مي‌رفت سنگ مي‌انداخت و بعضي‌ جاها گفته بود بابك مريض است و نمي‌‌تواند تيم را اداره كند. در جايي هم گفته بودند بابك باند و اكيپ دارد.
 
بابك بعد از اين اتفاقات با استيل‌آذين مذاكره كرد. اين موضوع به كجا رسيد؟
اينها وقتي شنيدند بابك در حال مذاكره با آقاي هدايتي است، او را مسخره كردند و گفتند تيمي وجود ندارد و هدايتي بابك را سر كار گذاشته. اما آقاي هدايتي تيم را تشكيل داد و حتي بعد از مراسم هفتم بابك مرا خواستند و تيم را به نام بابك زدند. بدون منت تيم را به كرج انتقال دادند فقط به خاطر احترامي كه براي بابك قائل بودند.
 
شما حرف خاصي در مورد افرادي كه به آنها اشاره كرديد نداريد؟
بابك تا آخرين روز از دست اينها ناراحت بود. او بيشتر از اينكه از حبيب كاشاني دلخور باشد، از كساني كه سال‌ها او را مي‌شناختند و براي منافع خود او را دور زدند، ناراحت بود مخصوصاً آقاي «...» چون حبيب كاشاني شخصيتش شناخته شده است و همه مي‌دانند او با عابدزاده و دايي چطور رفتار كرد؛ بنابراين از او انتظاري نداشتيم. 
ولي كسي كه به واسطه بابك با حبيب كاشاني و پرسپوليس آشنا شد، همان كسي كه برخي از مديران پرسپوليس مي‌گفتند دلال است و حرف‌هاي زيادي پشت سرش مي‌زدند بابك را دور زد تا سرمربي پرسپوليس شود. او هم وقتي تيم را بست و همه كارها را كرد به بابك تلفن زد و گفت بيا مربيگري پرسپوليس را قبول كن. بابك گفت: تيمي كه تو بسته‌اي را من مربيگري كنم؟ گفت: يعني تو بيشتر از من از فوتسال مي‌فهمي؟ بابك گفت: نه ولي اگر من فردا به اين بازيكن بگويم فلان كار را انجام نده، مي‌گويد من با آقاي «...» طرف هستم. من تيمي را كه خودم نبندم، مسووليتش را بر عهده نمي‌گيرم. 
حالا هم ما معتقديم چوب خدا صدا ندارد ولي آه بابك و من و خانواده‌ام هميشه پشت سر اينها هست و من حتي در مراسم ختم با اينها سلام و عليك هم نكردم.
ناگفته‌هاي بابك و آنچه اين افراد كردند، خيلي زياد است و من به موقع همه چيز را مي‌گويم تا مردم مرام اين آدم‌ها را بشناسند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس